سالِ بیباران، جُل پاره ییست نان؛ به رنگِ بیحُرمتِ دلزدگی به طعمِ دشنامی دشخوار و به بوی تقلب. ترجیح میدهی که نبویی نچشی، ببینی که گرسنه به بالین سر نهادن گُوارا تر از فرو دادنِ آن ناگُوار است. سالِ بیباران آب نومیدیست. شرافتِ عطش است و تشریف پلیدی توجیهِ تیمم. به جِدّ میگویی: «خوشا عَطْشان […]