زندان دوست دارد ما را احاطه کند و فرو بخورد، اما آزادی در رویای ما میشکوفد و در چشمانمان امید میشود. آزادی لحظهی عظیمی است. بارها تصورش کردهام، گوشهی سلول ۲۴ بند ۲۰۹، وقتی دراز کشیده بودم: صدای هیاهو را میشنیدم، هیاهویی عظیم، بعد صدای گامها، صدها نه هزاران گام، به سمت سلولها میدویدند، میشنیدمش. […]