« هر کجا مرز کشیدند شما پُل بزنید» شعر نجیب بارور با صدای دلنشین داود پژمان هر کجا مرز کشیدند، شما پُل بزنید /حرف «تهران» و «سمرقند» و «سرپُل» بزنید هرکه از جنگ سخن گفت، بخندید بر او /حرف از پنجرۀ رو به تحمل بزنید نه بگویید، به بتهای سیاسی نه، نه! /روی گور همۀ […]
شاعر: ناظم حکمت مترجم: احمد پوری گوینده: فریاد موسویان عشق من آنها در رژهاند سرها به جلو، چشمها گشاده شهر در لهیب ارغوانی آتش جا پاها تا بیانتها و مردم چون درختان چون گوشت بر چنگک قصابی تکه تکه میشوند اما آسانتر سریعتر. عشق من در میان جا پاها، سلاخیها گاه تو را، نان را […]
دیر خبرم کردی وقتی رود با سکوتش سیاه پوش شد و تو با فریادت سرخ پوش تازه فهمیدم، گل کردن نهال آگاهیات را ندیده بودم تو هم اشارهای نکردی خبری ندادی دیر خبرم کردی وگرنه شاید اجازه نمیدادم سرطان با گلمیخهایش به سیخم بکشد اما باز هم خوب است که هستی چرا که سرطان و […]
اشک رازی ست لبخند رازی ست عشق رازی ست اشک آن شب لبخند عشقم بود قصه نیستم که بگوئی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی من درد مشترکم مرا فریاد کن درخت با جنگل سخن می گوید علف با صحرا ستاره با کهکشان […]