گناهات چه بود پسرم؟ تو مزد رنجات را میخواستی طالب پارهای نان بودی که کاردی در کفات نهادند مزد عرق ریزی هایت را می خواستی که دستهایت را پس راندند. گدا نبودی اما قویدل در برابرشان ایستادی چون کرکسان بر سرت ریختند خونت را نوشیدند و لبانت را فرو بستند پسرم! اکنون خونی در دست […]