حکایت کهنه و شرمآور “تسلط ضابط بر دادیار و نقض حق سلامت زندانیان سیاسی”
✍️ احمدرضا حائری
روز سهشنبه هفته پیش بعد از هجده ماه زندگی در میان دیوارهای سیمانی زندان تهران بزرگ و بعد از ده ها بار مذاکره و مکاتبه برای مشکل آب مروارید چشمانش به بیمارستان اعزام شد، همراه با چهار سرباز رفته بود و بی آنکه کاری انجام شود برگشته بودند. در راه رفتن بر سر: “با دستبند و پابند سوار ماشین شدن” با سربازان به مشکل خورده بود! از پیرمرد انتظار داشتند با آن پابند کوتاه و دستهای بسته بتواند از در عقب “ون”که بیش از یک متر ارتفاع دارد، سوار ماشین شود! بار اول نتوانسته و معترض شده و سربازان هم طبق معمول گفتهاند:” ماموریم و معذور!” بالاخره کشان کشان سوار ون شده بود و پس از چند ساعت معطلی بدون ویزیت دکتر متخصص به زندان برگشته بودند. شب که برگشت تماس گرفت و ماوقع را تعریف کرد. میگفت:” فلانی همین که بعد از یک سال و نیم رنگ درخت و خیابان و مردم را دیدم غنیمت است!” به خصوص از دیدن کودکان در شهر ذوق زده بود، گوئی نوههای خودش را دیده، نوههایی که ۱۸ ماه است چشم انتظار آمدن پدربزرگشان هستند.
روز بعد ساعت ۷ صبح بیدارش کرده بودند برای اعزام مجدد، درحالی که قبلا گفته بودند امکان اعزام مجدد به این سرعت مهیا نمی شود، این بار هم قصه ون و دستبند و پابند تکرار شده و باز هم بعد از ۸ ساعت، خسته، گشنه و تشنه به زندان برگشته بودند. گویی این بار مشکل “کارت عابربانک” بوده است. بیمارستان برای عکسبرداری از چشم پول طلب کرده و پیرمرد کارت پارسیان مخصوص زندان را با خود داشته که طبعا خارج از زندان کار نمیکند! به کارکنان بیمارستان گفته شماره کارت بدهند تا تماس بگیرد خانواده واریز کنند، قبول نکردهاند. مددکاری زندان هم گوئی نخستین بار است در تاریخ زندانهای کشور زندانی به بیمارستان اعزام میکند! هیچ توضیحی درباره موضوع پول نداده است!
خسته از دو بار اعزام با اعمال شاقه( صرف راه رفتن با آن پابند کوتاه و دستبند تنگ آهنی کم عذابی نبوده برای پیرمرد) می گفت:” دیگر زیربار اعزام نمیرود و درخواست مرخصی استعلاجی میکند، قبل از آن هم به او گفته بودم که:”عمل آب مروارید نیاز به مراقبت بعد از عمل دارد و در قرنطینه زندان چه کسی مراقب حال شما خواهد بود؟ پیگیر مرخصی استعلاجی باشید بهتر است.” اما پیرمرد گوئی امیدی به مرخصی نداشت پیگیر اعزام به بیمارستان شده بود که چنین سرنوشتی پیدا کرده بود!
آنچه که خواندید، حکایت بیماری آبمروارید چشمان شاپور احسانیراد فعال کارگری زندانی ۶۳ ساله است که نیاز به عمل فوری دارد و با بی توجهی مقامات سازمان زندانها و آقای القاصیمهر دادستان تهران و نماینده وی آقای وزیری دادیار ناظر بر زندانیان سیاسی، به حال خود در زندان رها شده بود و هفته گذشته هم که دو بار با مشقت فراوان به بیمارستان اعزام شده، به دلیل بروکراسی فشل زندان ها، بدون هیچ اقدامی به زندان برگشته است.
قابل توجه آقای اژهای رئیس دستگاه قضایی اینکه:” در شرایط نرمال و قانونی این زندانی سیاسی باید با موافقت دادیار ناظر بر زندان به مرخصی استعلاجی اعزام میشد و پس از درمان به زندان باز میگشت، اما چون دادیار شما برخلاف قانون و بنا بر بخشنامه ها و مصوبات کذایی پنهانی، درباره موضوع سلامتی زندانیان سیاسی نیز باید از ضابط پرونده(وزارت اطلاعات یا اطلاعات سپاه) کسب تکلیف! کند، و ضابط مذکور نیز دغدغه حفظ سلامتی زندانی را ندارد، چنین سرنوشتی پیدا کرده است.
گذشته از موضوع نقض حق سلامت زندانیان سیاسی، تصور لحظهای که عموشاپور ۶۳ ساله، پس از چند دهه تلاش برای دفاع از حقوق کارگران، برای حفظ سلامت چشمانش ناچار میشود با دستبند و پابند و با مشقت و دشواری سوار ماشین ون زندانبان شود، دل هر انسان آزادهای را به درد میآورد
حکایت کهنه و شرمآور “تسلط ضابط بر دادیار و نقض حق سلامت زندانیان سیاسی”
حکایت کهنه و شرمآور “تسلط ضابط بر دادیار و نقض حق سلامت زندانیان سیاسی” ✍️ احمدرضا حائری روز سهشنبه هفته پیش بعد از هجده ماه زندگی