۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳

سالِ بی‌باران

سالِ بی‌باران،

سالِ بی‌باران،
جُل ‌پاره ‌یی‌ست نان؛
به رنگِ بی‌حُرمتِ دل‌زدگی

به طعمِ دشنامی دشخوار
و به بوی تقلب.

ترجیح می‌دهی که نبویی نچشی،
ببینی که گرسنه به بالین سر نهادن
گُوارا تر از فرو دادنِ آن ناگُوار است.

سالِ بی‌باران
آب
نومیدی‌ست.

شرافتِ عطش است و
تشریف پلیدی
توجیهِ تیمم.

به جِدّ می‌گویی:
«خوشا عَطْشان مردن،
که لب تر کردن از این
گردن نهادن به خفّتِ تسلیم است.»

تشنه را گرچه از آب ناگزیر است
و گشنه را از نان،
سیرِ گشنگی‌ام ،
سیرابِ عطش
گر آب این است
و نان است آن!

«احمد شاملو»

 

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ویدیو شاخص

دسته ها