شاعر: ناظم حکمت
مترجم: احمد پوری
گوینده: فریاد موسویان
عشق من
آنها در رژهاند
سرها به جلو، چشمها گشاده
شهر در لهیب ارغوانی آتش
جا پاها تا بیانتها
و مردم چون درختان
چون گوشت بر چنگک قصابی
تکه تکه میشوند
اما آسانتر
سریعتر.
عشق من
در میان جا پاها، سلاخیها
گاه تو را، نان را و آزادی را گم کردم
اما ایمانم را از کف ندادم
ایمانم به روزهایی که
از میان تاریکیها، ضجهها و گرسنگیها
حلقه بر درمان خواهد کوبید
با دستانی همه از آفتاب.