عزیز قاسمزاده
استعارهها زاده خیالند و دو کارکرد دارند گاهی برای بیان شاعرانه و فن فرمالیسم ادبی چه در انتخاب سوبژه چه در انتخاب اوبژه. اما کارکرد دیگر استعارهها را نه از منظر ساختار که از زاویه محتوا باید نگریست.
گاه شرایط عینی و سیاسی جامعه و خفقان موجود راه بر توصیف عینیتی عریان چنان میبندد که استعارهها تنها زبان بیان میشوند. زبان خبر همه راهها را مسدود میبیند اما طریق سمبولیک را برای ارتباط و نشر پیام تنها راه ممکن و موجود میداند. در این شرایط متصلب، زبان استعاریِ اعتراضی، انقلابیترین زبان ممکن است که نویسنده و گویندهاش راهی را از دل تاریکترین سیاهیها به کورسوی نور میگشاید. از همین رو ادبیات اعتراضی در این شرایط تعریفی دارد و هدفی که اگر از این شرایط به شرایط جدیدتر ورود کنیم، ای بسا این استعارها را بتوان در شرایطی دیگر نوعی تخدیر اعتراضی برای تخلیه اعتراض مجاز نام نهاد. آنجا که هیچ رابطهای بین استعارهها و عریانی عیان شده رو به فزونی برقرار نمیشود و شاعری و هنرمندی و نویسندهای در حصار تو در توی استعارههای دور، گمان میبرد پرچم مبارزه را بر دوش میکشد.
در سالهای اخیر بودند کسانی که از زبان استعاره با هوشمندی زیاد بهره جستند و در قامت هنرمند معترض خود را علم کردند. گرچه پیشینه و منابع حمایتی و سلوک رفتاری آنها رابطهای با آن استعارهها نداشت اما گذر زمان گسست تفسیری میان فهم مخاطب از آن استعارهها، با هدف حساب شده این دست از هنرمندان را بیشتر روشن کرد.
حوادث دردناک جامعه یکان یکان عیانتر و عریانتر از راه میرسیدند؛ دی ۹۶ و سرکوب فرودستان، آبان ۹۸ و خونهای به ناحق ریخته، شلیک به هواپیما و کشته شدن ۱۷۶ انسان نخبه بی گناه، سرکوب تشنگان خوزستان، شهریور ۱۴۰۱ و کشته شدن و زخمی شدن و دستگیری بسیاری از شهروندان که موجب صف آرایی جدید و حتی ریزش از درون حاکمیت شد، اما مشاهده نمیکنیم که زبان استعاره این دست از هنرمندان و شاعران کمی رنگ و بوی واقعیتها را لمس کرده باشد و نسبت بین آن استعارها و واقعیت عینی تلخ را برملا کرده باشد. از همین رو از این دست هنرمندان یک توییت یا موضع گیری شفاف مشاهده نمیشود همچنان در حجاب استعارهها برای ازدیاد یک سرمایه اجتماعی، مسیر فریب را طی میکنند و بر کدخدای خیالی فریب خود که گمان کرده خدای ده آنهاست، حمله میبرند و او را بلای ده میخوانند و جماعتی کثیر هم تفسیر به رای میکنند و تبارک الله گویان شاد و سرخوشند که صدایشان از گلوی هنرمندی آزادی خواه، فریادی بلند شده تا گوش حاکمان را به لرزه آورد؛ اما همین تحسین کنندگان ازخود نمیپرسیدند چرا در فردای ساقط شدن هواپیما همین هنرمند به ناگهان زبان سمبولیک را فراموش میکند و توصیه میکند که بلیطهای ارزان برای پرواز نخرید! چه که من هم قرار بود با همین پرواز ساقط شده بروم اما قیمت پایین آن مرا منصرف کرد و بلیط گران قیمت خریدم؛ سه روز بعد که واقعیت ماجرا مشخص شد این هنرمند اما بدون اینکه موضع خود را با آشکار شدن شلیک مستقیم به هواپیما روشن کند، خود را پنهان میکند تا در جای دیگر دوباره از خاک نفرین شده سخن گوید.
دراینجا زبان سمبولیک دیگر کارکرد پیشین را ندارد زیرا فاعلیت این استعارهها سمت کسانی نیست که با مهندسی رنج و درد یک ملت، لحظهای حسرتِ ویران نکردن آبادهای را بر دل ندارند. مخاطب هوشیار درمییابد چنین هنرمندی نوعی تخدیر اعتراضی جهت دار را برای کسب یک هویت دروغین و فریب بهکار میبرد. او ازخود میپرسد اگر چنین هنرمندی رسالتش حفظ فرمالیسم هنری است و نباید به خاطر استفاده از استعارهها او را به چالش بکشیم، پس چرا در نقطهای دیگر همین هنرمند برای همراهی با پروپاگاندای حاکمیت، زبان سمبولیک را فراموش میکند و دست به توییتی کاملا معمولی در همراهی با نوع پوشش رسانههای حکومتی برای سرپوش گذاشتن بر حقیقتی تلخ تا غایت ممکن، همراهی میکند اما برای خود مسئولیتی و تعهدی برای اعتراض به بی شمار بی عدالتیها و تبعیضها و چپاولها و کشتههای بی گناه و دستگیریهای بی ضابطه و… نمیبیند؟ اما جزاین استکه اعتراض تخدیری او، دیر یا زود چهره نهانش را در بزنگاه تاریخی عیان میکند و قاصد تجربههای تلخ قد خمیده هنری چنین کسانی و هویت ساختگیشان را بر ملا میکند که دروغی تو دروغ که فریبی تو فریب؟!
کاسبی ازهرنوعی برای ازدیاد منفعت خویش غیراخلاقی است اما غیراخلاقیترین نوعی کاسبی، کاسبی با رنج تودهها و کسب سرمایه اجتماعی و اعتماد و آنگاه از نردبان این اعتماد برای طی پلههای ثروث و شهرت است.
این دست از فریبکاران یک توهم نیز دارند که به چنان محبوبیتی رسیدهاند که حتی با بر ملا شدن من نهانشان، باز میتوانند بخش اعظم جامعه را فریب دهند؛ اما شرایط کنونی جامعه ما به گونهای ترسیم شده که مرز صعود و سقوط اجتماعی از تار مو باریکتر شده است.