گناهات چه بود پسرم؟
تو مزد رنجات را میخواستی
طالب پارهای نان بودی
که کاردی در کفات نهادند
مزد عرق ریزی هایت را می خواستی
که دستهایت را پس راندند.
گدا نبودی اما
قویدل در برابرشان ایستادی
چون کرکسان بر سرت ریختند
خونت را نوشیدند
و لبانت را فرو بستند پسرم!
اکنون خونی در دست هایت نمانده
این زنبق بی همتایم!
دستهایت را به دست می فشارم
– دو پرندهی اندوهگین و شکسته بالی را
که ترانه شان نیز فرو مرده –
و آرزو می کنم که قاتلانات نیز
چنین عاقبتی داشته باشند
می خواهم بشویم دامنم را در خونشان
و پایکوبی کنم
آری در سوگ تو
شایسته نیست گریستن…
بخشی از: «گورنبشته»
«یانیس ریتسوس»
مجموعه نقاشی: «آبان ۹۸»
اثری از: «صنم صالحی»