یک روز اگر گیاه شوم
چمنی در سبزهزاری باشم ای کاش،
نه اینکه شوکران
یک روز اگر مسیری در زیر پاها باشم
ای کاش ماشین عروس از من عبور کند
نه اینکه زنجیر فولادین تانکها
و کودکان ای کاش روی من بدوند
نه سربازانی که فرار میکنند
یا آنکه در تعقیب دیگراناند
یک روز اگر بخواهید از خاک من
آجر بسازید
برای مدرسهها باشد ای کاش
نه اینکه برای زندانها..
اگر نفسی ماندگار باقی بمانَد
ای کاش نغمهیی در سوت بنوازد
ای امان… نه این که در سوتکی بدمد
شما قلم از من بسازید… قلم
و سرودههایی دربارهی عشق بنویسید
نه این که فرمان مرگ..
من پس از مردنام
در هیات برگهای درخت غار
زندگی خواهم کرد
نه اینکه در هیات جنگافزارها
«
عزیز نسین»