می گذرد در شب آیینه ی رود
خفته هزاران گل در سینه ی رود
گلبن لبخند فردایی موج
سر زده از اشک سیمینه ی رود
فراز رود نغمه خوان
شکفته باغ کهکشان
می سوزد شب در این میان
رود و سرودش
اوج و فرودش
می رود تا دریای دور
باغ آیینه
دارد در سینه می رود تا ژرفای دور
موجی در موجی می بندد
بر افسون شب می خندد
با آبی ها می پیوندد
فردا رود افشان ابریشم در دریا می خوابد.
🖍شعر: #سعید سلطانپور